رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۱۰۳ : باز آ به کرشمه که دلت چشمه ی نوش است

باز آ به کرشمه که دلت چشمه ی نوش است
مستانه و دیوانه و دردانه به هوش است
گوشم که تو بگشوده ای ای حاضر پنهان
این دیده به اقیانس جانت به خروش است
گویند که پیمان کهن تازه نمودی
زین روست که از غلغله ات سینه به جوش است
فریاد زدم طالب دیدار تو گشتم
دیدم که در و پنجره ی خانه به گوش است
بشنیده ام از باخترت هلهله کردی
این گفته ز پیمانه ی آن باد خموش است
هر روز چو مردیم از آن حادثه بردیم
پیمانه ی ما نادی پیغام سروش است
هنگامه ی وصل است و از این خامه نتابد
کاین حلمی سرگشته چه سان خانه به دوش است
پیمایش کتاب