رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۱۱۱ : آینه ی خوش نما! چهره نمایان مرا!

آینه ی خوش نما! چهره نمایان مرا!
خواب به چشمم حرام، دیده بخشکان مرا!
خسته ز خاموشی ام، راست به آیین روح
دست فشان در میان! عشوه فروشان مرا!
دل به دلت راه نیست، این همه غوغا ز چیست؟
گر نفسم خواستی ساده بمیران مرا
ای چه نشستی به جان؟ شعله کشان استخوان!
ای دم آتش فشان! باز بسوزان مرا!
ای که ز آرامشت حیرت جانم فزود
باز نهانی نما راه درخشان مرا
مردم از این بی کسی، کی تو عیان می رسی؟
از دد و جادوگران هیچ مترسان مرا
حلمی بی پرده ام، نیست دگر زهره ام
باز به دشت خدا دیده بتازان مرا
پیمایش کتاب