رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۱۳۵ : بار دیگر اسم اعظم بر دمید

بار دیگر اسم اعظم بر دمید
جان عاشق از همه غم ها رهید
خواب بود و لاجرم بیدار شد
قصّه ی مستانه ی جان را شنید
عرش را دید و همه هفت آسمان
با خدا بنشست و یارانش بدید
رقص رقصان گشت دور آن جناب
جرعه ای زان چشمه ی خندان چشید
هیچ بود و بعد از آن آغاز شد
بوسه ای تا زان لب افسانه چید
عشق گشت و عاشقان را گفت راز
از دم خیر و هم آن نفس پلید
شادمان آمد، دگر غم خواب گشت
پشت دردستان وهم و عقل و کید
تیز و آتش زن چو جان نیشتر
زد به جان و روح از تن برکشید
ساده در روح آمد و پرواز کرد
فارغ از خویش و تن و قفل و کلید
حلمی از جام ازل چو مست شد
چون غزل در شامه ی یاران وزید
پیمایش کتاب