رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۱۷ : ای آینه‌ی روشن این جا ز چه پیدایی

ای آینه‌ی روشن این جا ز چه پیدایی
ما دنگ خراباتیم زین قسمت تنهایی
دنیا همه گشتیم و میراث عداوت بود
جانان جهان‌پیما ای خوش که تو با مایی
در صورت مه‌رویان جز عشق نشانی نیست
این طایفه می‌رقصد هر جا که تو آنجایی
دریای روانی تو هر گوشه که می‌بینم
از تو به تماشا شد این چرخ تماشایی
از شوخی پیمانه صد نکته میان آمد
جانم به کلام آمد زان جلوه‌ی رویایی
هر گوشه‌ی این گیتی نام تو شنیدستم
هر ثانیه موسیقی، هر لحظه هم‌آوایی
مردان تو در کارند، در پرده ز انظارند
تا عشق به جا آرند از عالم بالایی
صد حکمت زرّین در صد جلوه نهان داری
هر گوشه یکی واصل در معبد و مأوایی
حلمی که به پنهانی شد شاه غزل آنی
از شرع تو می‌خواند این پرده به شیدایی
پیمایش کتاب