رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۱۸ : ما را به غم هزاره بتوان دیدن

ما را به غم هزاره بتوان دیدن
در ظلمت شب ستاره بتوان دیدن
گر رحمت عاشقان به جایی گیرد
آن آینه را دوباره بتوان دیدن
آن سایه که دیده‌ای ز من هیچ نبود
این نور به انتحاره بتوان دیدن
آن شعله‌ی جان من تو را آتش زد
آخر تو مرا چه کاره بتوان دیدن
آهنگ تو را شنیده بودم پنهان
آن صورت خوش هماره بتوان دیدن
معنای من از چنان توئی پنهان نیست
بادا که ورای استعاره بتوان دیدن
حلمی به تو مستی طریقت بخشید
پیمانه به یک اشاره بتوان دیدن
پیمایش کتاب