رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۲۵ : رنج تو شادی تو، سرمستی غم باد باد!

رنج تو شادی تو، سرمستی غم باد باد!
هر که رنجش بیشتر شادیش هر دم باد باد!
خنده‌ی طفلان نگر درد طریقت نیست‌شان
زخم باشد گنج و بس، دوری مرهم باد باد!
زهرخند یار جز نوش صراحی نیست نیست
روح باش و روح را دوری آدم باد باد!
ثروت و گنج ازل ارزانی مردان ره
خالی و تک رو، تو را فارغ از این هم باد باد!
مجمع دیوانگی، رندی و بدمستی‌ست این
تلخی حق هر دمی بر خنده اقدم باد باد!
تلخ‌رویی، مرگ‌خواری، دنگ‌حالی وصف ماست
دیده را باید به جان همواره پرچم باد باد!
ساز پنهانی زنم، از گوش پنهان گوش کن
جان تو ارزانی این صوتک بم باد باد!
حلمیا حرف حق آتش‌زن به جان و دیده‌هاست
جامه‌ها بدریده، بر هر گونه صد نم باد باد!
پیمایش کتاب