رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۲۶۴ : ای کجا آن روزگار بی غمی

ای کجا آن روزگار بی غمی
نزد جانان عیش بردن هر دمی
خنده هایم را فلک دزدید و رفت
تا کی آید بار دیگر مرهمی
دیدگانم خوابگاه مرگ شد
لاف بی مرگی چه دیگر، ترسمی
عهد و قول خوبرویانم چه شد؟
وه بر عهد و قول های آدمی
ثروت و نام غزل را باد برد
فارغم دیگر ز هر بیش و کمی
صبحدم اندُه گریبانم گرفت
وه چه عظما دام و غوغا عالمی
حلمیا چون بار بالایان کشی
فارغت گرداند از زیر و بمی
پیمایش کتاب