رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۲۶۵ : رسته‌ام از کمال انسانی

رسته‌ام از کمال انسانی
از حروف قیل و قال انسانی
از جهات بی‌ثبات زوال
از جنوب و از شمال انسانی
چون که برجسته‌ام به قامت روح
باک نیستم از رجال انسانی
زحمت عمرها بسی بردم
تا که شد پاک سال انسانی
هر کسی ریسمان خود بافد
در پی اتّصال انسانی
من ولی غرّه‌ام به حالت خویش
غرقه در ارتحال انسانی
حلمیا چشم حال خود وا کن
بسته کن چشم و چال انسانی
پیمایش کتاب