این رفیقان کاین چنین خامند
بردگان علم و اوهامند
کی بگویم رازهام با ایشان
لاف خاصی زنند و بس عامند
من تکم، فارغم، بینامم
این هزاران در پی نامند
یک ندیدم به میانه چون روحی
یار خار و خاک و اجرامند
حلمیا مختصر کن سماع سخن
صوفیان در اندیشهی شامند