رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۲۸۵ : هر گوشه که عشق در میان است

هر گوشه که عشق در میان است
آن گوشه عبور خامشان است
باید که به جان پیاله گیرم
تا نام پیاله بر زبان است
صد گونه به جام کهکشانی
صد جان خجسته درّ فشان است
هر علّت کهنه بر شکانم
تا علّت تازه می رسان است
این گونه تویی که پرده سوزد
این گونه منی که پرده خوان است
حلمی به تو دلبری که آموخت؟
آموخت هم او که جان ِجان است
پیمایش کتاب