رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۲۹۲ : باز به میدان رسید لشکر سرخ خیال

باز به میدان رسید لشکر سرخ خیال
هین که مبازی دلا رشته‌ی سبز وصال
باز خدایی نمود فتنه‌گر آسمان
تاخت به میدان عشق لشکریان قتال
سفت کن آن ریسمان، رحم ندارد خزان
موعد جنگ است و خون می‌چکد از چنگ حال
تیز بتاز و بخوان نام بلندش به جان
بگسل زنجیر غم از نفس میم و دال
دیو به کار آمده نام به یغما برد
نعره زن و تیغ کش گو که زهی این محال
گو که جهان می‌کنم پر ز بیانات دوست
جز سخن یار یار غیر همه چال چال
جاویدان نام اوست بر همه هفت آسمان
می‌سپرم هر چه جز او برِ باد زوال
مردم حق بین همه بیدار از نای عشق
مردم ابلیس بین کور و کر و گنگ و لال
حلمی! فریاد کش: جاویدان نام عشق!
جاویدان نام یار! هر روز، ‌هر ماه و سال!
پیمایش کتاب