گفت و شنودیست پاک در حرم قدسیان
فارغ از آلایش و غرّش و غوغای نان
هر که خورد لقمهای زان برکات وزان
هر که برد طرفهای زان نفحات جنان
آه مرا! آه من! باز در آن انجمن
باز رها از بدن در دم آتشفشان
باز ز جان رفتهام از دم راه نهان
باز به جان آمدم آن سوی این آسمان
باز دلم سر کشید، پا ز فلک در کشید
روح شد و پر کشید از قفس کهکشان
باز نیرزید من، باز نیرزید تن
باز سزاوار شد تیر پرد از کمان
قرعهی نام خدا خورد به حلمی و دید
باز تویی در میان، نی فلک و نی زمان