رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۳۲۶ : با تو بگویم سخن، همسفر راه دور

با تو بگویم سخن، همسفر راه دور
گوش کن و نوش کن این خبر راه دور
با تو بگویم سخن تا که بدانی ز چیست
هم برکات عظیم هم خطر راه دور
این که چه کس رفته و کیست که باز آمده
صحبت بیهوده ای ست از نظر راه دور
چون که به هر لحظه ای رفتن و برگشتنی ست
بیهُده دل بد مدار از حجر راه دور
مرگ که آخر رسد مردن بی فایده ست
مرگ که حاصل دهد؛ این سفر راه دور
شاید از این گفتگو هیچ نفهمیده ای
بر تو ولی باز شد یک دو در از راه دور
حلمی از آن آفتاب بر تو ببارید نور
غنچه کنی عاقبت در گذر راه دور
پیمایش کتاب