رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۳۶۷ : سر صبحست و جانم معتبر شد

سر صبحست و جانم معتبر شد
به پنهانی جهانم معتبر شد
بلی از معبر آن چشم درویش
دل و روح و روانم معتبر شد
سخن نو باشد، امّا کور بیند؟
به حکم او زبانم معتبر شد
میان این همه غوغا و تزویر
به تجدیدی میانم معتبر شد
عجب شد در عجب در عصر آهن
که ماه روح خوانم معتبر شد
به تاج سر چو بر منبر نشستم
من ام رفت و اذانم معتبر شد
سپاه موسقی بگرفت حلمی
که شعر بی دکانم معتبر شد
پیمایش کتاب