رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۳۷۹ : دغلکاران چو به قدرت رسیدند

دغلکاران چو به قدرت رسیدند
دگر از مردمان دوری گزیدند
بنفش و سبز را بدنام کردند
به قاموس هر آنچه رنگ ریدند
دغلکاران بدلکاران روح اند
دغل را در دم شیطان پزیدند
الا ای خلق خفته وای بر تو
چه سختی ها ز تو مردان کشیدند
دم از دانش زنی پرخواهشی لیک
تو را ابلیسیان از تو خریدند
دو صد دوری در این چرخ تباهی
به هر دوری تو را افسون دمیدند
به هر رنگی تو را مبهوت کردند
به هر چنگی تو را صدگون دریدند
به جهل جمعی و عقل صناعی
به صد سودا سر و دوشت پریدند
عجب حلمی عجب این داستان است
که دست عشق را اینجا ندیدند
پیمایش کتاب