رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۳۸۲ : آن که را لایق نباشد کار عشق

آن که را لایق نباشد کار عشق
می فکنَندش به سر از دار عشق
تا که دندش نرم گردد از فراق
خوش بسوزد در میان نار عشق
گُر بگیرد آتشش تا فرق شب
شب بسوزاند به هر دیدار عشق
آن که را شرم است از ما، شرم نیست
زین همه دلداری و ایثار عشق؟
دوش دیدم نام تو پوشیده اند
کودکان و کوچکان؛ اغیار عشق
پاک کردم نامت از هستیِ شان
نعره ها آکندم از هشدار عشق
ای خران مست خویش و بست خویش!
گم شوید از وادی دلدار عشق
در دیار روح باید راست بود
ورنه باید کشته زین پیکار عشق
حلمی از دربانی نام تو گشت
سربلند درگه بیدار عشق
پیمایش کتاب