رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۳۹۰ : قسمت ما نان و شراب و خدا

قسمت ما نان و شراب و خدا
قسمت ایشان خس و خاک و هوا
خنده‌ی ما از دم ربّ‌الرباب
ناله‌ی ایشان دم ربّ‌الربا
انگ‌زن و رنگ‌زن و بنگ‌زن
این سه کجا فهم کند کار ما؟
این سه یک‌اند و همه آهن‌پرست
خویش‌ پرستند و مقامات جا
شکل خداشان همه شکل خودست
خلقت من‌باز ندیدی؟ بیا!
نام خدا گر ببری کار کن
کار خدا نیست چو کار شما
قبله‌ی عشّاق درون دل است
نیست برون در جهت اشقیا
فهم کن این نکته و آزاد شو
تا نکشی این همه داغ ریا
کار خدا این که چه باشد عزیز
نیز بفهمی چو شوی آشنا
غارت آن تاج که روی سر است
آن که ببیند بکند حلمیا
پیمایش کتاب