رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۴۴۸ : رمزگویی خاصه شد آزار ما

رمزگویی خاصه شد آزار ما
من بگویم تو بخوان از کار ما
من نگویم تو نمان بر جای خود
تو بمان، هم راه بین هم یار ما
گر تو از خویش قفس بیرون شوی
واصلان هستند در دربار ما
خطّ یاری خوان و برگ دوستی
گرچه پیش از آن شوی در نار ما
نی نوا در گوش بشنو، حرف نیست
نور حقّ در چشم گندمکار ما
حضرتش گوید بیا با ما بمان
هی مشو بیزار ما دلدار ما
عقل تو دارد تو را اندرزها
عشق گوید خطّ ما پیکار ما
مرد جنگی را برون هم کارهاست
در درون هم در ردای کار ما
بر در زرّین دل یک حکم و بس:
اندرون آ در ره دوّار ما!
بس غزل های رسا حلمی سرود
در رثای عشق آتشبار ما
پیمایش کتاب