رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۴۷۸ : به هر طرف نظر کنم ریا ریا ریا ریا

به هر طرف نظر کنم ریا ریا ریا ریا
به هر سویی گذر کنم هوا هوا هوا هوا
به چهره شکل آدمی به سیره هیچ دم مزن
از این جماعت زبون دلا سوا سوا سوا
سوی خدا چو گشته‌ای ز خلق خیره باز شو
که خلق سهم اهرمن و سهم دل خدا خدا
نظر به رنگ‌ها مکن که رنگ کار نفس و بس
بیا به شهر سادگان شنو نوا نوا نوا
اگر چه بینوا منم نه بند مال و آهنم
نه این منم که بی‌منم ز خسّ و خاشکان رها
ببند چشم و نوش کن ز باده‌های روشنی
ببند گوش و گوش کن صدا صدا صدا صدا
روم ز خوابگاه تن که نیست تن رفیق من
رفیق من تویی و بس به جسم صوت و روشنا
نشین میان چشم‌ها بپوش روی و خشم‌ها
به سوی خانه حلمیا بیا بیا بیا بیا
پیمایش کتاب