رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۴۹۸ : آنچه می‌ماند به یک جا خوش

آنچه می‌ماند به یک جا خوش
نیست، مرده‌ است به حاشا خوش
ذرّه‌ی حق همیشه در گردش
گه به صحرا و گه به دریا خوش
تو ستاره‌ای، خیال شر سوزان
وین ولایت به سودا خوش
گر به ضرب چرخ همی رقصی
زاده‌ی چرخی و به بلوا خوش
ورنه تو عمودِ بیداری
بر فراز زیر و زیرا خوش
شاهد دلم دوش می‌گفت
حلمیا این دم دمیرا خوش
پیمایش کتاب