رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۴۹۹ : یک سیه‌دل ادّعای حق دارد

یک سیه‌دل ادّعای حق دارد
در خفایی جفای حق دارد
در برون به ریش و دوش عبا
زاری و های وای حق دارد
زهد خود پیش خلق می‌زارد
جرم خود در لوای حق دارد
نفس او چون شریک شیطان است
خلق را ساده جای حق دارد
خاصه باید ز سگ بیاموزد
جغد هم خوش وفای حق دارد
روح اهرمن به شکل انسان‌ است
هر خری که نمای حق دارد
سربه‌توی و عام و بی‌نام است
هر که او نی‌نوای حق دارد
حلمیا شب به کوی باده بیا
ساغری اختفای حق دارد
پیمایش کتاب