رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۵۳۱ : ناکسان آفتاب نمی‌دانند

ناکسان آفتاب نمی‌دانند
گوهر شراب نمی‌دانند
سر به چاه خود فرو کرده
قصّه‌ی ماهتاب نمی‌دانند
درب آسمان به خود بسته
جز زمین خواب نمی‌دانند
کاسه‌ی شکست می‌بندند
جز ره لعاب نمی‌دانند
کودکان فکر و اوهامند
ذکر بی‌حجاب نمی‌دانند
عیسی زمان نمی‌بینند
تشنگان راه آب نمی‌دانند
گفت حلمی به وقت دریابند
حالیا این صواب نمی‌دانند
پیمایش کتاب