رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۵۴۹ : قدم سوی تو دارد آسمانم

قدم سوی تو دارد آسمانم
به سوی تو گریزان از جهانم
درون توست این سر برکشیدن
به جان توست غوغای نهانم
کلام از خطّ تو افسانه گوید
پر از دُرّ است از بوست دهانم
دلم خشمینه چون شد از فراقت
به سوز سینه بگشودی زبانم
گل سرخی بدیدم صبح در بر
عجب صلحی ز جنگ بی‌امانم
صبوری یک حجاب دیگر افکند
به جان بی‌قرار سخت‌جانم
سفر بی‌مقصد است و وصل بی‌حد
بران حلمی به اوج بی‌کرانم
پیمایش کتاب