رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۵۵۵ : برون کن دلا سر ز دیوان خلق

برون کن دلا سر ز دیوان خلق
رها شو از این خاک بی‌جان خلق
به خیمه‌شبی نخّشان دست دیو
تو نور حقی وا شو از کان خلق
عجیب از دُر پاک بی‌خودْ خبر
تو اینجا چه‌ای مست عصیان خلق
فراموشت آمد دل از نام و نوش؟
به بند آمدی سست و سیمان خلق
به آواز دد قافیه باختی
شنو بانگ حق تکّ و عریان خلق
نفر شو، یکی، پاک از این توده‌ها
چه بد بی شکی در گریبان خلق
برو حلمی و طفل در خواب نه
می از سر برد باد و بوران خلق
پیمایش کتاب