رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۵۷۷ : زبان از آتش حق بادبانی‌ست

زبان از آتش حق بادبانی‌ست
زبان از عشق و اسرار ندانی‌ست
ادب عکس و قیام واژگان عکس
نه این این و نه آن آن آن همانی‌ست
طریق عشق راه واژگون است
کتاب عشق پر رمز نهانی‌ست
اناالحق‌گو نداند راز ما را
که حق را نی انا دار و دکانی‌ست
تمام او و نفر او و خبر او
سراسر او جهانی بی‌نشانی‌ست
درون پیکر از او، پیکر از او
چه بی‌ خود قصّه‌ی پادرمیانی‌ست
روان‌رنجور تن در بند حرف است
حروفی را زبان بند روانی‌ست
مرا بنگر بدون حرف جَستم
از این رو واژگانم آسمانی‌ست
بجوید آدمی راهم، نیابد
مگر او ساکن راه میانی‌ست
سپاس از برکت بی‌حدّ بودن
به اوج عشق وقت پاسپانی‌ست
حدود حلمی عاشق پریدن
سفر بر مرزهای لامکانی‌ست
پیمایش کتاب