رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۶۸ : جان منی، آن منی، بین به کجا می‌برمت

جان منی، آن منی، بین به کجا می‌برمت
راحت جانت بدهم، سوی خدا می‌برمت
جان توام، آن توام، راحت و درمان توام
دور جفا بس کنم و دور وفا می‌برمت
منزل روحت بدهم، جام صبوحت بدهم
قفل‌شکن، هلهله‌زن، رازگشا می‌برمت
جلوه ز صورت بکنم، نور ز معنی بدهم
گُرده‌ی صوت ازلی جلوه‌نما می‌برمت
شاهد خویشت بکنم، مست و پریشت بکنم
خنده‌زن و گاه سیه‌روی عزا می‌برمت
حلقه‌ی زندان شکنم تا که خلاصت بدهم
آن دمِ مستانه نگر سوی که‌ها می‌برمت
نام تو افسانه کنم، جان تو دردانه کنم
بنده‌ی عشقی و تو را سوی ولا می‌برمت
باج توام، تاج توام، همدم معراج توام
حلمی از این چرخ اصم بین که جدا می‌برمت
پیمایش کتاب