رفتن به محتوای اصلی

شماره ۳۲۲ : ای رفیق دل! نیامده، برو ...

 ای رفیق دل! نیامده، برو. ننشسته، بخیز. نستانده، ببخش. نرقصیده، برقصان. نخندیده، بخندان. هنوز از آخرین دالان شب تاریک بیرون نخیزیده، آدمیان را  امّید نور ده!

هنوز نرسیده چنان گام بردار گویی که رسیده ای. ای قلب خون دیده! ای تک تپیده ی در همه ی سینه ها! بنگر؛ آن نرفته بازیده، این نرقصیده، پاشیده، پس تو بخرام و آدمیان را در عمیق ترین شیار عصر تاریکی امّید خرام ده!

در ثانیه ای سرخ که مدارها نو می شوند و آدمی در خون به عصر تازه به پا می خیزد، در این لحظه ی کبود که انسان با تاوان خویش پنجه در پنجه است و گرگان درون همه کالبدها می رانند، ای جان رهیده! تو چون شاهین بر فراز قلّه ها چرخ زن و به آدمی شهامت پرواز ده.

ای آدمی!
از آدمی بخیز.

کتاب الکترونیک لامکان (قابل دانلود)
پیمایش کتاب