رفتن به محتوای اصلی

شماره ۱۲۲ : باید عادت کرد به جدایی ها ...

باید عادت کرد به جدایی ها، باید چنان عادت کرد که آن لحظه که رشته برید از خوشی فریاد برآورد بارالها این یک نیز از میان من و تو برداشته شد. باید چنان از دوری آدمی زادی خوش بود و از هر مرگ و فراق چنان باید مست شد که سر از پا نشناخت. به پای این جهان وهم حتّی قطره ای اشک حرام اندر حرام است.

ای سرخوشان هزارمرگ پس پشت نهاده! برخیزید و شبان به مستی هزار بزم به پا کنید. ای روحان از عشق هزار زخم و ترک برداشته! برخیزید و سرخوشی شهانه کنید و بر هر که شما را به حال خود رها نمود دعای مسکرانه کنید. بگویید ای خوش! ای خوش! همه مرا تنها بگذارید تا تنها من بمانم و خدای من.

ای کاش که ثروت خدای ما را نشان کند. ثروت انسان همه از هزار سو، از هزار سو از ما بگریزد! هرچند که این بیشترینان از شما که می بینم چنان مرده ی ثروت انسانی اید که به گاه خود حاضرید هزار دشنام نیز خدای را فرستید. بارالها! باد که ثروت تو ما را نشان کند.

باید چنان به تنهایی خو کرد که تنهایی از روح بگریزد و روح سرشار از جماعت فرشتگان شود و یاری هم گر بخواهد سراغ آید آن یاری فرشته خو از دیار روحان عاشق باشد. روح دیوانه تنها جفت روح دیوانه ست، روح تنها جفت روح تنهاست. باز با باز باید اوج گیرد، پرواز بلند کار کفتران نباشد.

در هرگام فرشتگان همراه شمایند، از گام خویش تهی شوید تا صدای گام ایشان بشنوید. باید هر لحظه مرد و هر لحظه به پاخاست. مرگ چیست آخر ای روح دیوانه! مرگی نیست. تنها ترجمان شبانه ست و ترجمان صبوح.

سخن چنان گفتم که عشاق دریابند و عاقلان دیوانه شوند.
سخن چنان گفتم در خور پرده های گسسته. اگر کسی کلام ما نخرید نه که کلام ما کساد است. آن گوش هاتان کساد است ای کران، آن گوش هاتان پرده خوان نیست، ای بی خبران!

نسخه ی قابل دانلود کتاب روح
پیمایش کتاب