رفتن به محتوای اصلی

شماره ۱۹۰ : حقیقتی شگرف است که ...

 حقیقتی شگرف است که در چشم روح به پاخاسته بشریت در اغمائی عمیق است. هر زمان که هر تمدّن چیره ای نفس های آخر را می کشد ادّعاهای بیداری بیشتر، عقل ها پرکارتر، مغزها غرّه تر، قلب ها از کار ایستاده، صورت ها همه از معنا تهی. آن کس که بر بالای نردبان آدمی زادی پرچم پیروزی تکان می دهد نمی داند آن پرچم عزاست.

چند دهه ای باقی ست هنوز تا قدرت از قطبی به قطبی دیگر حرکت کند و در این چرخش عقربه های تقدیری، آدمی زادی چون همیشه ی تاریخ از فرش قرمز جهل و غرور و دانش ظلمانی خویش می گذرد. گرچه عدّه ای لافندگان آخر الزّمانی اند، امّا تا آخرالزّمان هنوز راه بسیار طولانی ست. این بار نیز غول قدرت چون همیشه از پهلویی به پهلویی خواهد غلتید.

سالک را هر لحظه آخرالزّمانی است. سالک را هر دم روز رستاخیز است. آن کس که در حلقه ی عشق بیدار گشته و جای آب و نان، نور و صدا می خورد و می آشامد از این چرخه ی باطل انسانی رهاست. روح نوردان در جهان می زیند و از جهان بری اند. ساکنان اقلیم صدا حتّی از انوار مستغنی اند.

ما رهسپار آن سرزمین هیچ کسانیم، اقلیم قلّه های فرارونده که اقامتش خون بهای صد مُلک می طلبد. روح آن دم که از منزلگاه خدایی خویش فرو فرستاده شد ابلیس چنانش در نقاب هستی پیچید و چندانش قفل نامحرمی زد و سپس او را انسان نام نهاد . آن گاه خود بر تخت آسمان های پایین تکیه زد و خود را عقل نام نهاد.

پس خیل بشر طمع عقل برد و عقل پرستید و خون ریخت و آن سلطنت عقلانی بر زمین پایه نهاد، شارعانش هرکدام شمشیر خودستایی برون کشیدند، فیلسوفانش لاس زنان اقلیم عقل شدند و مردان دانش جز اندکی که روح حقّ بر ایشان منّت نهاد و دیگر از ایشان هیچ نشانی نیست باقی همه پابوسی درگاه نفس غنیمت شمردند.


سلوک امّا در پرده ها چون رازی سر به مهر مدفون قلب های عاشق ماند. و هر کس بر هر کجای این زمین سرگران آن زمان که از اقالیم و منازل خونبار انسانی ره به سلامت برد نامی و نشانی از روح یابد و هر بار پس هرکارزار یکی رخی از آن محبوب یگانه ی هزاررخ به نظاره نشیند. تا کی آن روز خجسته که تمام رخ در برابر خویش یابدش. آن روز، روز میلاد روحانی او در آسمان های خداست.

نسخه ی قابل دانلود کتاب روح
پیمایش کتاب