رفتن به محتوای اصلی

شماره ۲۱۵ : گفتم پیش از حیات نو ...

گفتم پیش از حیات نو، پیش از نور مطلق، این یک تاریکی مطلق است. هیچ کس را سویم مفرست! این جا هیچ نسبتی با هیچ نسبتی جور نیست. مغزم شعله ور است و جانم چون اسپند می سوزد تا چشم بد از عشق دور باشد.

همه کتاب های عالم بر آتش خوش تر! همه نیم روزان نحیف، خاموش بهتر!
اینجا خاموشی گدازان است،‌ اینجا سکوت است که معرکه می گیرد. اینجا سکوت است که معرکه است.


دلم نخواهد سوخت، که زیستم و جز حرف تو بر زبان نیاوردم. حسرت نخواهم خورد، که نفس جز از تو نکشیدم و جز تو نبودم. در خود کان و گیاه را سوزاندم، حیوان را سوزاندم و انسان را سوزاندم. آدم شدم، روح شدم بازگشتم.

نسخه ی قابل دانلود کتاب روح
پیمایش کتاب