رفتن به محتوای اصلی

شماره ۳۹ : همه عابران جهانند. عارفان ...

همه عابران جهانند. عارفان این را می دانند و نرم می گذرند، پس جاپایشان در جهان باقی ست و سخنشان چون سخن عشق است از فراسوی زمان و مکان جان های تشنه را ساقی ست. و امّا دنیاییان را جاپا نیست و هیچ سخن جز سخن عشق جهان پیما نیست.

این پرسش که آیا شما به آن دنیا باور دارید پرسش مضحکی ست. نخست این که نه یک دنیا که هزار هزار دنیاست. برای روح که کالبدی و غلافی از او به روی زمین نیز هست این پرسش نیکوتر است: آیا به این دنیا باور دارید؟

سالک را باور نیز بی معناست. آیا پرنده که در آسمان پرواز می کند آسمان را باور دارد؟ از او سوال کنید. باور برای اوست که بر زمین است. او را که در آسمان هاست یقین پیش می راند.

او که بیدار است با خوابیدن بیدارتر می شود. در رویا بالاتر می رود و هر لایه از جهان درون را آگاهانه طی می کند. آگاهانه یعنی این که می داند، می بیند و گوش می کند. هر یک به معنای حقیقی، نه به معنای بشری که دانش او ندانستن، ندیدن و نشنیدن است.
 

ز خیال کنج گیرم به جهان جان رسیدم
چو ز گوشه پرگشودم حرم میان رسیدم
همه سایه بود عمرم، همه آفتاب گشتم
به زمین خواب بودم که به آسمان رسیدم
نسخه ی قابل دانلود کتاب روح
پیمایش کتاب