رفتن به محتوای اصلی

شماره ۶۵۱ : در میان مردمانی ترسان ...

در میان مردمانی ترسان فرو ریخته ایم که از آب می ترسند و از خواب می ترسند و از بیداری می ترسند. از دوست می ترسند و از دشمن می ترسند. از موسیقی می ترسند و از کتاب می ترسند و از شراب می ترسند و از حرف ناب می ترسند و گوش به حرف بیگانه نشسته تا چه کنند.

ای بشر! بیدار شو. تو بزرگ شده ای. دیگر نمی خواهد کسی پستان در دهانت بگذارت و شیرت بدهد. دیگر نمی خواهد بر طاق ها و ستون های اجدادت بوسه زنی و سپس بر سرزمینت لعنت فرستی و بر مردمانت غدّاره کشی. بیش از این دیگر اجدادت را شرمنده مکن.

گهواره ها به تاریخ پیوسته اند و دوران آن ناز و نعمتهای کودکانه و آن بازی بازی ها و تاب تاب خوردن و دهان باز کردنها و بی دغدغه لقمه گرفتن ها به پایان رسیده است. زمان کار، زمان عرق ریزان و زمانه ی به درون خود سر کشیدن و بر بالای خود قد کشیدن است.

آری تو باید برخیزی و خود را بر سر دست به قربان سرزمینت کنی. امروز تو اینجایی که در رنج شکوفه کنی و بار دهی. آری این تویی که باید به سرزمینت خدمت کنی، که جز تو هیچ کس چنین نخواهد کرد. آن لالایی ها و آن چنین و چنان بودم ها و آن لاف زدن های دبستانی که بابایم فلان و بابایم بسار دیگر تمام شده است.  

از خود می پرسم آیا تهوّر در جانهاشان شعله خواهد گرفت و کودکان یأس و ناشکری به مدار کار و استواری خواهند رسید؟ آیا مصلحین دروغین و هنرفروشان و حلقه بازان جعل و ریا و بی معرفتان بیگانه پرست و ناقلان دلق و ربا را از میان خود خواهند زدود؟

آری آری، آرام آرام.
چرا که روح جاری ست و مردمان عشق در کارند.

نسخه ی قابل دانلود کتاب روح
پیمایش کتاب