رفتن به محتوای اصلی

شماره ۹ : این همه تصویر و تمثال ...

 این همه تصویر و تمثال که بر سر و روی و در و دیوار خویش آویخته اید با شما چه کند؟ بیدارتان کند؟ با شما سخن گوید؟ آیا شما را بیفزاید؟ تکه ای از آسمان الحاقتان کند؟ یا فخر شماست، ملجا شماست، یار و محبوب شماست؟ آیا که تو محبوب خود را جز به خلوت خاص به دیدار می روی؟ یا که بر تختی در میان بازار؟ آیا تصویر او را جز به عشق بر در و دیوار قلب خویش می آویزی؟ یا بر همه ی در و دیوارها؟ آیا نامش را جز به عشق و حرمت ذکر شبان و روزانت سازی یا به فریاد بلند بر همه ی کوی ها و منبرها؟

پس چه شد که دوست گفت جز در درون مرا مجوی و تو جستی در همه جا جز در درون و نامش بردی در همه کوی و سوی. یک راه بود و از همه سوی رفتی جز راه درون. آیا رسیدی؟ شادمانی؟ آیا به دیداری؟ به وصلی و به نام؟ یا که حریم شکسته ای و باده ی دوست با غیر خورده ای؟ اله اله به هر چه رسم و طریق
که شمایید دوست و دشمن خویش. پس خاطر آفتاب مکدر مکنید و نور از درون جویید.

 

همه حرف ها از این است که تو نور خویش یابی
به نهان روی و آن جان به حضور خویش یابی
نه که قصّه گوی باشی ز حریم دوستداران
که تو قصّه جوی باشی و عبور خویش یابی
نسخه ی قابل دانلود کتاب روح
پیمایش کتاب