تمام شب را به صبح ساییدن،
با خورشیدی در جان،
با خورشیدی در دست.
مگر کس را چنین توان هست؟
و هر صبح را برخاستن با تمامِ آن.
مهره بشکند و تاس بازی ببازد،
اخگران از افروختن نمیایستند.
تمام شب را به صبح ساییدن،
با خورشیدی در جان،
با خورشیدی در دست.
مگر کس را چنین توان هست؟
و هر صبح را برخاستن با تمامِ آن.
مهره بشکند و تاس بازی ببازد،
اخگران از افروختن نمیایستند.