رفتن به محتوای اصلی

شماره ۱۲۶ : نجات در همین دقایق است و...

 نجات در همین دقایق است و آزادی درست همین‌جاست. زمین در اینجا ترک می‌خورد و در آسمان در همین ثانیه دروازه‌ای سترگ گشوده است. خاموشی همین‌جا لنگر می‌زند و یار در همین نقطه نقاب برمی‌فکند و گفتگوی حقیقی می‌آغازد. 

ناقوسها در همین لحظه به صدا درمی‌آیند و سازها درست در همین ثانیه‌ی ابدی به رقص می‌خیزند. شِکوه در همین فرود از نفس می‌افتد و شُکوه درست در همین فراز اوج می‌گیرد. 

این لحظه شوخی نیست. انسان در همین لحظه می‌میرد و روح در همین لحظه پرواز می‌کند. در همین لحظه بزرگی بال می‌گشاید و بزرگان زاده می‌شوند. این را مستی نام نهاده‌اند و تا بدین لحظه نام از این فراتر، کار این از برّاتر و ذکر از این پرآواتر نیست.

آدمی نمی‌فهمد. شوق فهماندن نیست. پیامی که در هر جان هست را حاجت به رساندن نیست. آنکه را قلب گشوده است پیام خویش می‌خواند.. آدمی نمی‌رقصد. ذوق رقصاندن نیست. او که می‌رقصد پیام را دریافته و او را نیاز به هیچ خواندن نیست. 

آتشکده برپاست،
و آزادی از پس هزار هزاره خاکستر.

پیمایش کتاب