غروری نیست که به نامت به زیر پا لگدمال نکرده باشیم، آسمانی نیست که به نامت به زمین نیفکندهایم و غروبی نیست که در آخرین دم غرقگی تا نام تو نبرده به طلوع نکشاندهایم. نه خاخامی، نه کشیشی، نه شیخی که پیش از آنکه نام تو بر جان و زبان لعنتشده آورد، به خاک نیفکنده باشیم.
سرایداران خاک بیمنّتیم. زمینداران آسمانهای بیانتهاییم. شکوفگان عسل میچینیم و با زنبوران بیمزد محشوریم. به وقت شب که گرسنگی صد مرد شرمسار به زمین میزند با سگ به گفتگوییم و با سنگ جوریم.
با آدمی نه گفتی و نه شنیدی،
مگر اینک این غرور بیجا - آدمی - از تن افکنده باشد.
: کیستید شما ای شهرگان پنهانشده در هفت پستو؟!
: ما؟
خاکساران گنجیده در گوشه،
کامکاران،
جاودانگان،
اخگران!