رفتن به محتوای اصلی

شماره ۲۹ : غروری نیست که به نامت...

 غروری نیست که به نامت به زیر پا لگدمال نکرده باشیم، آسمانی نیست که به نامت به زمین نیفکنده‌ایم و غروبی نیست که در آخرین دم غرقگی تا نام تو نبرده به طلوع نکشانده‌ایم. نه خاخامی، نه کشیشی، نه شیخی که پیش از آنکه نام تو بر جان و زبان لعنت‌شده آورد، به خاک نیفکنده باشیم. 

سرایداران خاک بی‎منّتیم. زمینداران آسمانهای بی‎انتهاییم. شکوفگان عسل می‌چینیم و با زنبوران بی‌مزد محشوریم. به وقت شب که گرسنگی صد مرد شرمسار به زمین می‌زند با سگ به گفتگوییم و با سنگ جوریم. 

با آدمی نه گفتی و نه شنیدی،
مگر اینک این غرور بیجا - آدمی - از تن افکنده باشد.

: کیستید شما ای شهرگان پنهان‌شده در هفت پستو؟!
: ما؟ 
خاکساران گنجیده در گوشه،
کامکاران، 
جاودانگان،
اخگران!

پیمایش کتاب