لرزش دستان رفت و تیرگی چشمان آمد. آن میرود و این میآید. همگان در رفت و آمدند از کلمات حقیقت در جانم. همه عاشقان در مراجعهاند در تن این خستهی لامکان. آفتابی میرود و آفتابی دیگر میآید.
سکوت حتّی اگر برود،
پارسی هماره به جاست.
لرزش دستان رفت و تیرگی چشمان آمد. آن میرود و این میآید. همگان در رفت و آمدند از کلمات حقیقت در جانم. همه عاشقان در مراجعهاند در تن این خستهی لامکان. آفتابی میرود و آفتابی دیگر میآید.
سکوت حتّی اگر برود،
پارسی هماره به جاست.