در تاریکی سترگ نشسته، روشنایی را میبینم در کف دست خویش، این ستارهی آبی کوچک رقصان، آرام آرام بزرگ میشود و تمام تاریکی را میبلعد، آنگاه که دیگر به جسم نیستم.
آسمان را میبینم
در کف دست خویش
و چنین زندگی پسین خویش هدیهی روشنایی کردهام.
موسیقی بیشتر!
موسیقی بیشتر!