همه کس را می توان دوست داشت؛ همه را از درون، اندکی را از بیرون. چرا که همه کس از درون، خویش دوست میدارد و همه کس در هستهی خویش آزاد است. امّا تنها اندکی در بیرون خویش دوست میدارند. آنها که حتّی اندکی خویش دوست میدارند را میتوان در بیرون بسیار دوست داشت، آن اندکِ بیرون جای گسترش است.
آفتاب بر همه یکسان میتابد، امّا بسیاری روی خویش از آفتاب گرفتهاند. بسیاری حجاب دوست میدارند، حتّی اگر به تن برهنهاند. بسیاری در گذشتهاند، سخن حال میگویند، امّا چون در گذشتهاند درگذشتهاند.
آدمی به تصاحب است، روح به تسلیم و رهایی. هرآنچه را که امروز آدمی به زور به کف میآرد، فردا باید به اشک و خون تقدیم دارد. تقدیم که؟ تقدیم زندگی، تقدیم خدای.
آفتاب بر همه یکسان میتابد.
اگرچه شب حجاب افکند،
صبحگاه موعد برهنگیست.