آنچه که رسم است روح را به رسمیت نمیشمرد. و از آنجا که بر زمین آزادی رسم نیست، و روح آزاد است و رسم روح آزادیست، روح را بر زمین به رسمیت نمیشمرند. روح که آزاد است نیز رسم و بند و بردگی زمین را به رسمیت نمیشمرد. تلخِ شیرینیست؛ تلخ برای آدمی که آزادی نمیداند، و شیرین برای روح که جز آزادی نمیداند.
آزادی بر زمین چون نسیمی میآید و میرود. این آزادی اینجا کوبیدنی نیست. هرچند روح در تن نیز جز به پاکوبی و دستافشانی نیست. باری چون در تن است چنین کند و چون از تن جهد چنینتر.
عاشقان بر زمین تنانه میرقصند، و چون از تن جهند، آسمانانه.