رفتن به محتوای اصلی

شماره ۱۴ : در راه عشق نیز عوام نمی‌دانم...

 در راه عشق نیز عوام نمی‌دانم،‌ طلبه‌ی وصل و نام نمی‌دانم. تنها آن را می‌دانم که کمر خدمت بسته و حاضر است بهر محتاجی از خود کوتاه شود و عطای آسمانی به لقاش بهر دستگیری به زمینی ببخشد. کوچکان - خودکوچک‌کردگان به بزرگی -، از خودگذشتگان، ملامت‌کشان و بی‌چهرگان می‌دانم.

آنها که از نام می‌گریزند از همه نامدارترند. سخن ایشان را برمی‌گزیند که خاموشی گزیده‌اند. آنها که بهر جهان از همه پرحاصل‌ترند، از همه واصل‌ترند،‌ حتّی اگر در تمام زندگی چنین چیزها به گوش نشنیده باشند.

در راه عشق جز آزادی نمی‌دانم، و عطای هر چیز جز آن به لقاش می‌بخشم.

ای شرق و ای غرب!
نامش هجّی کنید،
همچو ذکری،
هر صبح و شام؛
آزادی.

پیمایش کتاب