: "چرا نمیآیید جانم بگیرید ای جانستانان؟ شما که دارها خوش به پا دارید و جانستانی نیکو بلدید. چرا نمیآیید؟"
دیوان را چنین بانگ بر زدم،
آنگاه که در برم دارهاشان برپا بود.
: "کمی دیر و زود دارد، میآییم.
لیکن طناب را چنان محکم مدار!"
چنین گفت دیوانهای که خود در این حیات فرزانه پندارد.