سرزمین همچنان به دست فاتحان آن است، و شگفت که مغلوبان همچنان به مذهب فاتحاناند و برای آن سر و دست میشکنند. شگفتتر نیز هست و آن قومیست که سر پدرانش به دست پلیدانی به باد رفت و حال مذهب و نژاد آن قوم میپرستند.
همچو روح که در اشغال بیگانگان ذهن است،
همچو عشق که به تکفیر زاهدان فضلفروش است،
همچو شفقّت که حریصان خوار میدارند.
در مذهب عشق لعن و ناسزا، نارواست. ولیکن من کافری میکنم و فریاد میدارم: صد لعن و صد ناسزا بر هر چه مذهب و هر چه نژاد!
منِ روح را بنگر؛ لامذهب و بینژاد، در آسمانهای خدا سیر می کنم.
خوش باد حال عاشقان!