رفتن به محتوای اصلی
سرای حلمی
Toggle navigation
منوی بالا
اهدا
تماس با حلمی
خانه
کتاب آزادی
شماره ۱۷۰ : گفتند او که میآید، او که میآید...
گفتند او که میآید، او که میآید!
او که میآید منم؛ روح از کالبد جسته.
او که میآید منم.
Book traversal links for شماره ۱۷۰ : گفتند او که میآید، او که میآید...
شماره ۱۶۹ : دست میلرزد، دست که هیچ...
بالا
شماره ۱۷۱ : امشب اینجاست تمام دنیا...
پیمایش کتاب
دوبیتی های حلمی
غزلیات حلمی
مثنوی های حلمی
اشعار عارفان جهان
کتاب روح
کتاب لامکان
هنر و معنویت
چهارپارههای حلمی
کتاب آزادی
شماره ۱ : برو ای روح به خانههای شاد...
شماره ۲ : و آنها کشتند یکی از زیبایانم را...
شماره ۳ : نان عشق، آزادیست...
شماره ۴ : از تو زیبا ترانهها...
شماره ۵ : سر نادرشاه را سپیدهدم زدم...
شماره ۶ : عجیب است. هنوز روحهای...
شماره ۷ : تنها عصمت این است...
شماره ۸ : به سپیدهدمان گام مینهیم...
شماره ۹ : به ثانیهای همه چیز تغییر میکند...
شماره ۱۰ : خود را به صلّابهی فروتنی میکشیم...
شماره ۱۱ : جنگجویان به نام عیسای مسیح...
شماره ۱۲ : به تلنگرهای سخت جان میخیزانی...
شماره ۱۳ : میگویم: من سخت مهمل میبافم...
شماره ۱۴ : در راه عشق نیز عوام نمیدانم...
شماره ۱۵ : کسانی به سویم میفرستند...
شماره ۱۶ : به من هیچ مربوط نیست که...
شماره ۱۷ : زندگی برای آنها که میخواهند...
شماره ۱۸ : از دردها، عمیقترینهاشان را...
شماره ۱۹ : سر از قلّهها برآورده...
شماره ۲۰ : این زندگیها به هدر نگذرند...
شماره ۲۱ : تنها میمانم تا رنج را پاس بدارم...
شماره ۲۲ : بردگان را گفت حجاب کنند...
شماره ۲۳ : دلم در جایی بیرون از این قارهها...
شماره ۲۴ : به تلخی و سختی و مرارت میگذرد...
شماره ۲۵ : این چشمها بستهاند، این جانها...
شماره ۲۶ : تا آزادی لحظاتی ترد...
شماره ۲۷ : هر روز به این سبب برمیخیزم که...
شماره ۲۸ : رسالت عشق، وظیفهی خاموشی...
شماره ۲۹ : قرنهای پیش رو را پاس میداریم...
شماره ۳۰ : بزرگان کار بزرگ کنند...
شماره ۳۱ : شیطان سرخ در برابرم ایستاده...
شماره ۳۲ : به خاموشی بگذار با هم سخن بگوییم...
شماره ۳۳ : به سوی راه برخاستن...
شماره ۳۴ : بسیار زمانها شمشیر بالا کشیدهام...
شماره ۳۵ : در میادین جنگ چنین آتش و هیاهو نیست...
شماره ۳۶ : شیخ زاهد را میشناسم، و شیخ صفی را...
شماره ۳۷ : چنین شرارتها و اهریمنیها...
شماره ۳۸ : برای آنکه دوست شما باشم...
شماره ۳۹ : یکی با خویشتن خوش است...
شماره ۴۰ : چقدر دوستتان میدارم...
شماره ۴۱ : بیایند سگان و گربگان...
شماره ۴۲ : انسان در زبالهها بگردد...
شماره ۴۳ : تلاشِ ناکامِ ناموزونِ سنّت...
شماره ۴۴ : در شبی سرتاسر تباه...
شماره ۴۵ : تخت و بخت خویش...
شماره ۴۶ : دمدمان صبح در راهروهای معبد عشق...
شماره ۴۷ : همه چیز را به تمنّای تو باختن...
شماره ۴۸ : چیزی جز عشق خالق زیبایی نیست...
شماره ۴۹ : راه از چگونه به چراست...
شماره ۵۰ : ماهیت خاموش عشق، کیفیت بیسخن ماه...
شماره ۵۱ : شاید تا فرو نپاشد نتواند که خویشتن بیابد...
شماره ۵۲ : آخ که رازها در خاموشی...
شماره ۵۳ : نادانی آمد و از نادانتری گفت...
شماره ۵۴ : زیبایی انبوه زیر انبوه هزارهها...
شماره ۵۵ : تا سر کوچه آمد...
شماره ۵۶ : این قلب سنگی باید گشوده شود...
شماره ۵۷ : آن عثمانی را زیسته بودم...
شماره ۵۸ : همه چیز هر آیینه دیگر میشود...
شماره ۵۹ : مستی هجوم میآرد...
شماره ۶۰ : از تنهایی در خدا تنها...
شماره ۶۱ : شب برکت میدهد...
شماره ۶۲ : به گرد پات برسیم ای یار...
شماره ۶۳ : غم کفران نعمت است...
شماره ۶۴ : باید عشّاق امشب به هم خیزند و...
شماره ۶۵ : آنچه میگذرد درد است...
شماره ۶۶ : تسلیم را به قدرقدرتی برگزیدم...
شماره ۶۷ : خلق از حق میگریزد...
شماره ۶۸ : مذهبیون را تنها به یک چیز ...
شماره ۶۹ : به نام عشق و برای عشق...
شماره ۷۰ : شب از جنون فرا میخیزد ...
شماره ۷۱ : از ارتفاعاتی بسیار خطیر بازمیگردم...
شماره ۷۲ : صبر را چگونه باید به جان آزمود...
شماره ۷۳ : دیروز نتوانستم، امروز بر آنم که بتوانم...
شماره ۷۴ : بالاخره عمرها بیهوده نیست...
شماره ۷۵ : به آرایشی نو برمیخیزیم...
شماره ۷۶ : بایست روزگار تکاندهنده میبود تا...
شماره ۷۷ : برکت بوسهایست به ناگاه از محبوبت...
شماره ۷۸ : این بوسه و آغوش است که...
شماره ۷۹ : گذر زمان چیزی را حل نمیکند...
شماره ۸۰ : داری کمکم به گوشههای معمّایم
شماره ۸۱ : عشق متّضاد عقل، آری...
شماره ۸۲ : باید به فروتنی نگریست...
شماره ۸۳ : دل به یار، سر به کار میشویم...
شماره ۸۴ : فرمود: وحی مقدّس خویش با...
شماره ۸۵ : خوشحالم که کوچکان انسان را...
شماره ۸۶ : بیایید با هم بیمداوا...
شماره ۸۷ : خوشحالم چنانکه در قلب هزار پرنده...
شماره ۸۸ : خانههایی که از نور نمیتوانند...
شماره ۸۹ : همچو سعادت ناگهانی، برکت دیریافته...
شماره ۹۰ : ایستاده کلمه، نشسته آواز...
شماره ۹۱ : برسد زمانی که مصیبت و ماتم...
شماره ۹۲ : گفت آیا عشق به مصلحت میچربد...
شماره ۹۳ : میدانم که جان من بر زمین...
شماره ۹۴ : به ناز آمده یار، از قفقاز...
شماره ۹۵ : اینها که پیرامون مناند...
شماره ۹۶ : تنها آن روزی که آدمی به غلط...
شماره ۹۷ : پروای خطر به جان نیست...
شماره ۹۸ : آدمی را ببین؛ یک لحظه با خداست...
شماره ۹۹ : عجب! تا هر بار میآییم...
شماره ۱۰۰ : بینهایت دوستت میدارم...
شماره ۱۰۱ : در جایی که تمام انسانها اسیرند...
شماره ۱۰۲ : آن الاغها که از ارس میگذرند...
شماره ۱۰۳ : عشق چه بالا و بلند سخن میگویی...
شماره ۱۰۴ : آدمی صبر کردن بیاموزد...
شماره ۱۰۵ : چه خوش است خلوت شدن...
شماره ۱۰۶ : نه دوستی و نه جنگ؛ ایستادن در...
شماره ۱۰۷ : یا سکوت یا سخنِ بهگاه...
شماره ۱۰۸ : آنچه به یاد نمیآورم بیشتر مرا...
شماره ۱۰۹ : نقطهی آغاز خویش در خداوند...
شماره ۱۱۰ : باید بگوید من عظمت خویش از...
شماره ۱۱۱ : عدّهای میپندارند این مذهبی...
شماره ۱۱۲ : آن حرفها میرود که از...
شماره ۱۱۳ : هر چه که خواری و ضعیفی در...
شماره ۱۱۴ : عصر تاریک با بزرگانش...
شماره ۱۱۵ : مثل من را خدا کم ندیده...
شماره ۱۱۶ : برخاستیم - ما خداوندگاران روح
شماره ۱۱۷ : حال وصف نتوانم کرد...
شماره ۱۱۸ : ما میخواهیم سخن برسد به...
شماره ۱۱۹ : یکی از راستمردان روزگار...
شماره ۱۲۰ : تمام روز صدا در قلب میپیچد...
شماره ۱۲۱ : چو آسمان که بر زمین پاشیده...
شماره ۱۲۲ : تا ایشان از آه و ناله نکَنند...
شماره ۱۲۳ : در تاریکی سترگ نشسته، روشنایی را...
شماره ۱۲۴ : برادران روح! خواهران دل!...
شماره ۱۲۵ : در قلبم سپیدهای به سخن است...
شماره ۱۲۶ : خبری خوش دارم عزیزان...
شماره ۱۲۷ : عزیزانی گفتند ما تو را ترک میکنیم...
شماره ۱۲۸ : چون آن زن موحّد...
شماره ۱۲۹ : من خود را چنان که هستم...
شماره ۱۳۰ : من هر شب با شما سخن میگویم...
شماره ۱۳۱ : به سخن شیخان گمراه...
شماره ۱۳۲ : دوستانم کجایند؟ یارانم کهرایند؟...
شماره ۱۳۳ : کسانی هستند که در خیر از هم...
شماره ۱۳۴ : من چراغ خانههای روشنم...
شماره ۱۳۵ : در مرزهای آتشین میایستم و...
شماره ۱۳۶ : همه کس را می توان دوست داشت...
شماره ۱۳۷ : آنچه که رسم است روح را...
شماره ۱۳۸ : بهتر است آدمی حرف دلش را...
شماره ۱۳۹ : از همه سو در محاصره...
شماره ۱۴۰ : عهدی به جانم است که...
شماره ۱۴۱ : شکستخوردگان - آنها که...
شماره ۱۴۲ : آدمی را شرافت نیست...
شماره ۱۴۳ : سر رفته و دل رفته و جان...
شماره ۱۴۴ : چشم میبندم و میگذارم کلمات بیایند...
شماره ۱۴۵ : چرا نمیآیید جانم بگیرید...
شماره ۱۴۶ : قلبم کشتزار خاموشیست...
شماره ۱۴۷ : بدی مردمان نمیبینیم...
شماره ۱۴۸ : پیوندهای خویشاوندی را میبریم اگر...
شماره ۱۴۹ : حال که میبینم بیاندازه دوستت میدارم...
شماره ۱۵۰ : به دست برهنه روح از کالبد...
شماره ۱۵۱ : ما به شیخ که سخن برابر نمیگوییم...
شماره ۱۵۲ : دلیران، نایاب. دلداران، انگشتشمار...
شماره ۱۵۳ : از زیستن دروغین دست کشیدن...
شماره ۱۵۴ : وفادار به حقیقت، جانسپار عشق...
شماره ۱۵۵ : رنج در جان شیهه میکشد...
شماره ۱۵۶ : پاسدار آزادی، و تمام تاریخ را از...
شماره ۱۵۷ : نمیتوان تا ابد خوشخوشان و...
شماره ۱۵۸ : سرزمین همچنان به دست فاتحان آن...
شماره ۱۵۹ : خلق را نه بیماری، که ترس و جهل خویش...
شماره ۱۶۰ : عاشق خود را محق نمیداند...
شماره ۱۶۱ : چه زیباکسانی که ما را ترک میدارند...
شماره ۱۶۲ : نخست میبایست از انسان به روح...
شماره ۱۶۳ : امروز ما بودیم و عشق بود...
شماره ۱۶۴ : حالا یکی در کنارهام ببیند...
شماره ۱۶۵ : هماره جنگ اوّل، هماره، و آنگاه...
شماره ۱۶۶ : حیف مروارید نصیب خوک...
شماره ۱۶۷ : باد میآید، باد سرد، و جانم از...
شماره ۱۶۸ : حال دو لیوان عرق...
شماره ۱۶۹ : دست میلرزد، دست که هیچ...
شماره ۱۷۰ : گفتند او که میآید، او که میآید...
شماره ۱۷۱ : امشب اینجاست تمام دنیا...
شماره ۱۷۲ : از شهری کوچک مستی حکم میراند...
شماره ۱۷۳ : رژهی پیروزی میروند نکبتان...
شماره ۱۷۴ : همواره در زندگی چیزی بیشتر از کتابهاست...
شماره ۱۷۵ : با خویش عریان، با خویش سخت...
شماره ۱۷۶ : زندگی نو؛ اسفار نو، مکاشفات نو...
شماره ۱۷۷ : گِل سرشت را چنگ زدن و...
شماره ۱۷۸ : به شکل خود شبیه خدام...
شماره ۱۷۹ : میپنداشتم منتظر منم تا کلام بیاید...
شماره ۱۸۰ : دوست داشتن آری، پرستیدن نه...
شماره ۱۸۱ : هرگز نمیدانی کی میآید...
شماره ۱۸۲ : مناش از در و پنجره بیرون میزند...
شماره ۱۸۳ : سخن تراز آفتاب است و...
شماره ۱۸۴ : آنکه راه بسیاری رفته میپندارد...
شماره ۱۸۵ : خرسندی خویش پنهان نمیداریم و...
شماره ۱۸۶ : گفت آن زمان که توهّمات استادی...
شماره ۱۸۷ : برای به اینجا رسیدن...
شماره ۱۸۸ : منبع کجاست؟ در بینامی و خلاء معلّقام...
شماره ۱۸۹ : نه مرگ در تنهایی را...
شماره ۱۹۰ : ملّتی در خندههای وهم...
شماره ۱۹۲ : حال به رویاهای عمیق گوش میسپریم...
شماره ۱۹۳ : دیگر هیچ چیز این چنین که هست...
شماره ۱۹۴ : وضعیتی کلمهخیز است...
شماره ۱۹۵ : در این لحظه که ماورای هستی...
شماره ۱۹۶ : دوستداشتن خدا، دوستداشتن و...
شماره ۱۹۷ : آنجا که روح سیمای خویش میبیند...
شماره ۱۹۸ : شب، شب زنده ماندن نیست...
شماره ۱۹۹ : به جستجوی تو از همه چیز میگذریم...
شماره ۲۰۰ : نه که نمیتوانند، نمیخواهند...
شماره ۲۰۱ : چقدر باید روبیده شود...
شماره ۲۰۲ : سر به قرار عشق...
شماره ۲۰۳ : من هر بار میگویم...
شماره ۲۰۴ : یکی سراسیمه از وهم و...
شماره ۲۰۵ : هیچ پستی هنوز پستتر از انسان...
شماره ۲۰۶ : این کتاب نیز به آغاز شد...
کتاب اخگران