رفتن به محتوای اصلی

شماره ۱۹۵ : در این لحظه که ماورای هستی‌...

 در این لحظه که ماورای هستی‌ است، و شکافی‌ست در جان، و خلائی‌ست میان زمین و زمان، و لمحه‌ای‌ست بر نیستی، می‌بایست لب گزید و هیچ نگفت - چنانکه عارفان پیش از این چنین کرده‌اند -، لیکن من عارفی گم کرده‎ام و از عاشقی فزون‌تر رفته‌ام و خراب‌تر سخن می‌گویم.

این مسلخ نیست و من شهادت نمی‌پذیرم. من این مذهب و این عرفان پست از خود می‌رانم، و این از جذام سخت‌تر و از سرطان کشنده‏‌تر و از فراموشی کریه‌تر می‏‌شمرم. من این کریه کبیر را این لحظه به دار می‎کشم و نمی‌گذارم این پست بیش از این نئشگی کند.

چشم می‌بندم و به نام حق تاریخ نو می‌آغازم.

پیمایش کتاب