رفتن به محتوای اصلی

شماره ۱۹۶ : دوست‌داشتن خدا، دوست‌داشتن و...

 دوست‌داشتن خدا، دوست‌داشتن و ادراک بی‌نهایت است. ادراک محال، سفر در ناممکن است. خداوند، محال است و به وصل محال باید این محال را عاشقانه دوست داشت، چرا که خویشتن نیز محال هست، چنانکه چنین هستی بر زمین محال است، و از این محال پدیدآمده می‌توان با عشق بی‌حد به محال ناپدید رسید.

پرستش، توقّف است و بند و زنجیر شدن در آغل است.
حجاب پرستش را تنها با عشق می‌توان درید.

قلّه‌ای‌ست بیرون از زمان که آنجا روح نیز ناچار به ترک خویشتن است، و در خدا نیز فلکی‌ست که اندیشه و نام خدا آنجا متوقّف است. آنجا باید روح را فدا کرد و اندیشه‌ی خدا را نیز از خویش فروریخت. بعد از آن مرز، تنها خود اوست و سفر اوست، و راه اوست و رونده اوست. به درک این محال، باید بی‌اندازه عاشق بود، باید بی‌اندازه بود، و باید به دلاوری به قامت بی‌حدّی سزاوار بود.

پیمایش کتاب