رفتن به محتوای اصلی

شماره ۶ : عجیب است. هنوز روح‌های...

 عجیب است. هنوز روح‌های ساده بر زمین‌اند، لیکن پنهان‌. هنوز ساز می‌زنند، نقش می‌کشند و آواز و رقص و آزادی می‌دانند. شادی می‌دانند این ارواح باستان، این در میانگان.

عجیب نیست، حقیقت است. هرچند حقیقت بس عجیب است، و این عُجب بس شیرین است در میان تلخی‌های بی‌شمار حقیقت.

در خلاء نشسته‌ام؛ چشم‌بسته، چشم‌باز، بی هیچ حس، نه امید و نه آرزو، نه گذشته و نه آینده، و نه حال. ناگاه شوری می‌زاید. ناگاه نوری. ناگاه محبوبی از ناکجا سر می‌زند.

عمیق‌ترین و خالص‌ترینِ احساسات به سحر فرا می‌رسد. من تمام رنج روز را تا بدین دقیقه طی می‌کنم، چون مسافری تشنه که در کویر آب می‌جوید. چون حبس‌ابد‌کشیده‌ای که آزادی می‌خواهد. ما حبس‌ابد‌کشیدگان، ما ارواح در تبعید، آب می‌جوییم و آزادی می‌خواهیم. اینک آزادی آن ماست.

پیمایش کتاب