به سپیدهدمان گام مینهیم، به سحرگاهان آزادی. نمیدانم راز چیست و نمیدانم سخن کدام است. تنها آنچه بر قلب نازل میشود، از زبان جاری میکنم. کاری جز این نمیدانم.
کاری جز این نمیدانم؛ عشق ورزیدن. عشق را به جان نگهداشتن نمیدانم. تنها عشق را از جان برونریختن میدانم. اینها داناییهای من است که به رنجهای نامنتها دریافتهام.
به سپیدهدمان گام مینهیم،
به سحرگاهان آزادی.
نمیدانم راز چیست،
و نمیدانم سخن کدام است.