کجا پنهان شدی جانا؟ به حلقه دوش غوغا بود
یکی از حلقه وا میشد، یکی در حلقه شیدا بود
یکی از عقل میگفت و یکی از عشق مینالید
یکی از رفته میخواند و یکی در فکر فردا بود
یکی تا دید رویت را بگفتا آفتابش کو؟
یکی زان کهنهدرویشان به فکر گنج دارا بود
همه با عقل دیوانه به گرم خواب میرفتند
به کنج خوابگاه جان حقیقت باز تنها بود
یکی در هشت و چار افسون، خم از این قامت مغبون
یکی مفتون زرتشت و یکی مست از مسیحا بود
یکی از علم میلافید، یکی از وهم میبافید
یکی بودای ترسا و یکی ترسای بودا بود
هم او کز عشق میریسید نهانی جام خون میزد
یکی یوسفوشی مهرو ولی خام زلیخا بود
نه از حقّ تو نامی بود، نه از عشق تو جامی بود
که هر که لاف حق میزد چنین در کار حاشا بود
نخوانَد زان خط زرّین خراب چرخ بازیگر
چه داند مذهب ما را دلی کز سنگ خارا بود
کجا زین قریهی فانی یکی سوی خدا میرفت
کجا صوت تو بشنیدند به دنیایی که رویا بود
الا حلمی چه میخوانی از این دنیای تحتانی
بخوان زان روزگاران که فلک گردونهی ما بود