چنان مستیم و از مستی چنانیم
که گویی لحظهای دیگر نمانیم
چنان افتان و خیزانیم از می
که می زُفتان و خیزان میستانیم
خرابیم و خرابیم و خرابیم
هم اینیم و هم آنیم و همانیم
خلاصیم و خلاصیم و خلاصیم
به جز مستی نمازی مینخوانیم
سلام عاقلان پاسخ نگوییم
گمان عاشقان را هم برانیم
کلام خویش و هم حرف حریفان
به جام می حوالت میکشانیم
تو گفتی عشق و گفتم هیچ جز عشق
همان هیچیم و سوی آن روانیم
همه گوش از کلام عشق پر شد
سخن مفت کران، ما بیکرانیم
چه می بود آن که از جامت گرفتیم
که اکنون در ره دیوانگانیم؟
اگر مستیم این مستیست پس عشق
سفیر عشق و جام جمنشانیم
به هر جا یاد کردی شاه ما را
بگو حلمی سلامت میرسانیم